عشق سرخ من
سپاس و ستایش دانشگاه آزاد را ، که ترکش موجب بی مدرکی است و به کلاس اندرش مزید در به دری ، هر ترمی که آغاز می شود موجب پرداخت زر است و چون به پایان رسد مایه ضرر ، پس در هر سالی دو ترم موجود و بر هر ترمی شهریه ای واجب …… از جیب و جان که بر آید …… کز عهده خرجش به در آید * نگران فردا نباش! خدای دیروز و امروزت فردا هم هست * عمق اشتیاق امت روزه دار به روایت تاریخ: _ اوه اوه 2 ماه دیگه ماه رمضونه! _ بدبختی 1 ماه باید روزه بگیریم! _ ای بابا تازه 2 روزش گذشته. _ بالاخره نصفش رفت، افتاد تو سرازیری. _ خیلی حیف شد،ماه رمضون تموم شد!!! ******************** تو ماه رمضون گرسنگی و تشنگی رو میشه تحمل کرد... اما باز نکردن در یخچال رو چطور؟؟؟ ******************** میگن: "مستحبه اذون که تموم شد افطار کنین" وا... اذون که تموم شه ما داریم سفره رو جمع میکنیم.:))) ******************** خدایا تو این ماه رمضونیه که ما گناه نمیکنیم!!! این دوتا فرشته رو شونه هامونم بیکارن! قربونت بگو یه خورده شونه هامونو ماساژ بدن. مرسی... دلنوشت سرخ:بسلامتی همه اونهایی که بدون منت برای رضای خدا روزه میگیرن و تو این ماه مخاطب خاصشون فقط خداست... یه دختر دانشجو ... قبل از امتحان... شب ها کابوس امتحانا رو می بینم! آقا میشه جزوه تونو بهم بدین؟ دلم شور میزنه! هیچی بلد نیستم! بهم تقلبی میدین؟ سر جلسه امتحان... چی بنویسم؟ وای چقد سوالا سخته!!! آقا جواب سوال... چی میشه؟ تو رو خدا برسونین... میفتم ها...جون من!!!! بعد از امتحان... استاد تو رو خدا بهم نمره بدین استاد جون مامانم گیج شدم. استاد،استاد...منو انداخت! شما هم اگه نمره ندین مشروط میشم استاد تو رو خدا....استاد... اینم یکی دیگه... برگی از اعترافات دختران!!! . . . . . . بچه که بودیم هر کس ما رو میدید لپامون رو میکشید و میگفت: عروس من میشی خوشگله؟ خب لا مصبا !!! حالا که بزرگ شدیم و بهتون نیاز داریم کدوم گوری هستین ها؟؟؟ جانداری بسیار شبیه به انسان ، از رده ی پاچه خواران، که به بند کیف انسانها علاقه شدیدی دارد و در راه بند_ انواع کیف پول،جان خود را فدا می کند و به دو زیر شاخه باب و ناباب تقسیم بندی می شود.این موجود زنده در خوشی ها و شادی ها همواره در کنار انسان است،و او را لحظه ای تنها نمی گذارد،ولی در مواقع پریشان حالی و درماندگی کمیاب و گاهی نایاب می شود.و اگر به او بگویید: " رفیق ، علّاف ده هزارتومن پولم!!" شما را به جا نیاورده و به آلزایمر حاد مبتلا خواهد شد !! ضمناً این جاندار عجیب الخلقه دارای یک قدرت شگفت انگیز پیشگویی است که به کمک آن می تواند از آینده خبر دهد.بدین ترتیب که همیشه قبل از وقوع مصیبت،به ما هشدار می دهدکه:"رفیق!نکن همچین!آخر و _ عاقبت نداره."ولی ما او را دمپایی خودمان هم حساب نکرده و کار خودمان را می کنیم.و هنگامی که در هچل افتادیم این جاندار همچون اجل معلق می آید و می گوید : "من که بهت گفتم !"و داغ دلمان را تازه می نماید! برخلاف دشمن که بعد از سقوط آزاد در هچل می گوید : " می خواستم بگم . "
پ.ن اول: گوش شیطون کر دوباره زدیم تو کار طنز. پ.ن دوم: از قرار معلوم تعدادی از دوستان دیگه وب نمیان! نمیدونم چرا؟ به هر حال براشون آرزوی سلامتی و موفقیت دارم. پ.ن سوم: فعلآ آپیدن تعطیل تا بعد از امتحانات پایان ترم. ( شیش تیر 91).مگر اینکه دوستان همکاری کنن و یه مطلبی بنویسن. <قابل توجه دختر خانومای عزیز> می دونستید طبق قانون اگه یه مرد با یه زن مجرد تصادف کنه و منجر به نقص عضو طرف مقابل بشه باید با اون خانوم ازدواج کنه؟!! خواهشآ،فقط هول نشید...!
خیابون پر از ماشینه... . این ماشین نشد... ماشین بعدی... . به امید موفقیت . پ.ن اول: ولادت با سعادت امام رضا (ع) رو به همه عزیزان تبریک میگم. پ.ن دوم: احتمالآ تا آخر مهرماه نیستم! آپ بعدی رو میزارم به عهده سحر خانم. پ.ن سوم: قبولی در آزمون کارشناسی حقوق رو هم به سحر عزیز تبریک میگم.
حکایت اول: سیر و سلوک ملا و درویش . ملا و درویشی تصمیم گرفتند برای تکامل و دیدن حقایق اندیشه های مکتب خود مراحلی از سیر و سلوک را با هم بگذرانند. آن دو بار سفر بسته و از دیری به دیر دیگر گذر کردند.در بین راه به رودخانه ای رسیدند.در کنار رودخانه دختری ایستاده بود و تردید داشت که از آب بگذرد. وقتی ملا و درویش را دید از آنها تقاضای کمک کرد. درویش بلادرنگ دختر را برداشت و از رودخانه گذراند. دختر رفت و آن دو به به راه خود ادامه دادند. ناگاه ملا که ساعتها سکوت کرده بود گفت: درویش، ما نباید به جنس لطیف نزدیک شویم، تماس با جنس لطیف خلاف عقاید و مقررات مکتب است! در صورتی که تو دختر را بغل کردی و از رودخانه عبور دادی. درویش با حالتی بی تفاوت گفت: ملا، من دختر را همان جا رها کردم. ولی تو هنوز بعد از ساعتها به آن چسبیده ای و رهایش برداشت منطقی: حسود هرگز نیاسود. برداشت اخلاقی: هر چیز که بگندد نمکش میزنند. وای به روزی که بگندد نمک. حکایت دوم:کنکاشی در مورد کلمه "دیوانه" در محفلی تعدادی از بزرگان با هم بحث و گفتو میکردند و برای اثبات کلام خود حکایتی نقل میکردند. گفتمان آنها به جایی رسید که بر سر این موضوع که در جهان چه کسی برای اولین بار از کلمه "دیوانه" استفاده کرد بین آنها اختلاف نظر بوجود آمد!!! اولی گفت: آن زمان که حضرت موسی با قوم خود برای رهایی از فرعون میخواست از دریا عبور کند از کلمه دیوانه استفاده کرد. دومی این ادعا را رد کرد و گفت: نه خیر قبل از این حضرت ابراهیم زمانی که میخواست با تبر بتها را بشکند از کلمه دیوانه استفاده کرد. سومی هم گفت: این هم نادرست است! آن زمان که حضرت نوح مردم را سوار کشتی میکرد از کلمه دیوانه استفاده کرد. نفر چهارمی گفت: هر سه نفر شما اشتباه میکنید.کلمه دیوانه را برای اولین بار حضرت آدم بکار برد!!! حاضرین گفتند: چگونه؟ گفت: یه روز حضرت آدم برای پیدا کردن غذا از خونه میره بیرون، بعد از چند ساعت که برمیگرده، در خونه رو میزنه، حوا از اونور میگه: کیه؟ حضرت آدم بهش میگه: آخه دیوانه مگه توی این دنیا به غیر از من و برداشت منطقی:این که میگن عقل خانمها نصف عقل آقایونه کاملآ صحیح میباشد. برداشت اخلاقی:سوژه برای خندیدن بهتر از این؟ سلام به دوستان گل و بلبل. از اوناجایی که خیلی گیرم شاید این آخرین آپ من باشه! احتمالآ تا دو ماه دیگه نیستم.البته به معنی این نیست که به دوستان سر نزنم.زحمت آپ کردن وبلاگ را هم به عهده یه عزیز گذاشتم.در موردش توضیح نمیدم،بهتره خودش بیاد و خودشو معرفی کنه،شما هم هواشو داشته باشید. و دیگه اینکه اولین خونه تکونی سال نود هم در حال انجام شدنه!!! بدیهی است که لینکهای اضافی حذف شده و فقط لینک دوستان و عزیزان همیشگی باقی میمونه. میگن یه روز جبرئیل میره پیش خدا گلایه میکنه که:خدا جون این چه وضعیه آخه؟ ما یک مشت ایرونی داریم توی بهشت که فکر میکنن اومدن خونه باباشون! به جای لباس سفید، لباس های مارک دار و اندامی پوشیدن! کفش آدیداس پاشون میکنن. هیچ کدومشون از بالهاشون استفاده نمیکنن با "ماکسیما" و "زانتیا" توی بهشت دور میزنن!!! آقا من خسته شدم از بس جلوی دروازه بهشت رو جارو زدم. امروز تمیز میکنم، فردا دوباره پر از پوست تخمه میشه، بعضی ها شون هم هر وقت من میام پوست پرتقال و پوست موز میندازن. بعضی هاشون کاسبی هم میکنن و حلقه های تقدس بالای سرشون رو به بقیه میفروشن. چند تاشون کپن جعلی بهشت درست کردن و به ساکنین بخت برگشته جهنم میفروشن. چندتاشون دلالی باز کردن و معاملات املاک شمال بهشت میکنن. یک سری شون حوری های بهشت رو با تهدید آوردن خونه شون ...!!! بقیه حوری ها هم مرتب میگن مارو از لیست سهمیه ایرانیها بردار که پدرمونو در اوردن! چند پزشک ایرونی هم به حوریها بند کردن که الا و بلا بیایید دماغ تونو عمل کنیم. به یه عده هم گفتن بیایین سینه ها و باسن تونو بزرگ کنیم! خدا میگه: ای جبرئیل! ایرانیان هم مثل بقیه، آفریده های من هستند و بهشت به همه انسان ها تعلق داره. اینها هم که گفتی، خیلی بد نسیت! برو یه زنگی به شیطون بزن تا بفهمی دردسر واقعی یعنی چی!!! جبرئیل میره زنگ میزنه به جناب شیطان... دو سه بار شماره رو میگیره تا بالاخره شیطون نفس نفس زنان جواب میده: جهنم، بخش ایرانیان بفرمایید... جبرئیل میگه:آقا انگار سرتون خیلی شلوغه؟ شیطون آهی میکشه و میگه: نگو که دلم خونه... این ایرونیها اشک منو در اوردن! شب و روز ندارم! تا صورتم رو برمیگردونم اون طرف یه آتیشی دیگه بر پا میکنن!!! تا دو ماه پیش که اینجا هر روز چهارشنبه سوری بود و آتیش بازی!... یک عده شون بازار سیاه مواد سوختی بخصوص بنزین براه انداختن.چند تا پزشک ایرونی در جهنم بیمارستان سوانح سوختگی باز کردن.چندتا شون دفتر ویزای مهاجرت به بهشت زدن و ویزای جعلی به جهنمی ها میفروشن.یه عده هم وکیل شدن و تبلیغ میکنن که میتونن پیش نکیر و منکر برای جهنمی ها تقاضای تجدید نظر بدن.چندتا شون که روی زمین مهندس بودن، میگن:پل صراط ایراد فنی داشته که اونا افتادن توی جهنم! دارن امضا جمع میکنن که پل باید پهن تر بشه.حالا هم که... ای داد! آقا نکن! بهت میگم نکن!!! جبرئیل جان،ببخش من باید برم،بعدآ صحبت میکنم...اینها دارن آتیش جهنم رو خاموش میکنن،برم یه چماقی بچرخونم ...
* نگران فردا نباش! خدای دیروز و امروزت فردا هم هست *
کلاً فک و دماغ و صورتش صاف شد !
ارسطو را گفتند: ادب از که آموختی؟
.
.
.
.
.
.
ارسطو قدری نگریست و گفت:
نه! وجدانا کجای قیافه من به لقمان می خوره؟!!!
قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت |