وبلاگ :
عشق سرخ من
يادداشت :
اگر كريستوف كلمب ازدواج كرده بود...
نظرات :
30
خصوصي ،
88
عمومي
پارسي يار
: 2 علاقه ، 2 نظر
نام:
ايميل:
سايت:
مشخصات شما ذخيره شود.
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
اين پيام به صورت
خصوصي
ارسال شود.
+
سحر
دلم برات تنگ ميشه ... اما من ... من مي تونم اين دوري رو تحمل كنم ...
به فاصله ها فكر نمي كنم ... ميدوني چرا ؟؟؟ آخه ... جاي نگاهت رو نگاهم مونده ...
هنوز عطر دستات رو از دستام مي تونم استشمام كنم ...
رد احساست روي دلم جا مونده ... مي تونم تپش هاي قلبت رو بشمارم ...
چشماي بي قرارت هنوزم دارن باهام حرف ميزنن ... حالا چطور بگم تنهام ؟؟؟
چطور بگم تو نيستي ؟؟؟ چطور بگم با من نيستي ؟؟؟
آره ! خودت مي دوني ... مي دوني كه هميشه با مني ... مي دوني كه تو، توي
لحظه لحظه هاي من جاري هستي ... آخه ... تو، توي قلب مني ...
آره ! تو قلب من ... براي همينه كه هميشه با مني ...
براي همينه كه حتي يه لحظه هم ازم دور نيستي ...
براي همينه كه مي تونم دوريت رو تحمل كنم ... آخه هر وقت دلم برات تنگ ميشه ...
هر وقت حس ميكنم ديگه طاقت ندارم ... ديگه نمي تونم تحمل كنم ...
دستامو ميذارم رو صورتم و يه نفس عميق مي كشم ...
دستامو كه بو مي كنم مست ميشم ... مست از عطرت ...
صداي مهربونت رو مي شنوم ... و آخر همه ي اينها ... به يه چيز ميرسم ...
به تو ... آره ... به تو ...
اونوقت دلتنگيم بر طرف ميشه ... اونوقت تو رو نزديكتر از هميشه حس ميكنم ...
اونوقت ديگه تنها نيستم ... حالا من اين تنهايي رو خيلي خيلي دوسش دارم ...
به اين تنهايي دل بستم ... حالا مي دونم كه اين تنهايي خالي نيست ... پر از ياد تو ه ...
پاسخ
مرسي