• وبلاگ : عشق سرخ من
  • يادداشت : شكايت جبرئيل از ايراني ها...
  • نظرات : 20 خصوصي ، 75 عمومي
  • پارسي يار : 0 علاقه ، 1 نظر
  • آموزش پیرایش مردانه اورجینال

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + پ از باران 


    يارو همسر نگرفتم که گرو بود سرم
    تو شدي مادر و من با همه پيري پسرم
    تو جگر گوشه ام از شير بريدي و هنوز
    من بيچاره همان عاشق خونين جگرم
    خون دل مي خورم و چشم نظر بازم جام
    جرمم اين است که صاحب دل و صاحب نظرم
    من که با عشق نراندم به جواني هوسي
    هوس عشق و جواني است به پيرانه سرم
    پدرت گوهر خود را به زر و سيم فروخت
    پدر عشق بسوزد که در امد پدرم
    عشق و ازادگي و حسن و جواني و هنر
    عجبا هيچ نيرزيد که بي سيم و زرم
    هنرم کاش گره بند زرو سيمم بود

    //////////////// و ادامه.....
    سلام
    دوست دارم نامه اي را که شهريار اندکي پس از قطع رابطه براي پري
    بصورت گلايه اميز براي او نوشته و فرستاده نوشتم و در بالا ميتونيد بخونيد
    وقتي شهريار فهميد پري نسبت به او کمي" بي توجه شده و خيلي کم به سراغ وي مياد
    فهميد کاسه اي زير نيم کاسه اي است
    لذا وقتي اين موضوع را از پري پرسيد
    متوجه شد يکي از قلدران دربار بنام سرهنگ يا سرتيپ تيمورتاش
    پري را از پدرش خواستگاري کرده در حقيقت با زور و سيم وزر براي خود خريده
    در حالي که تيمورتاش ميدانست شهريار نامزد پري است
    اما.... تيمورتاش
    نه تنها اثلا با شهريار در اين زمينه صحبتي نکرد از اطرافيان پري هم خواست تا هيچ چيزي به شهريار نگويند و به او بي محلي کنند
    و استاد بزرگ ما که از موضوع مطلع شده بود
    چند روز قبل از عروسي"" اين شعر را نوشت و هرطور بود بدست پري داد
    اما دريغ از پاسخ
    .... ادامه اين واقعيتها را حتما براتون مينويسم
    موفق باشيد
    راستي از نظراتتون ممنونم
    و منتظر ديگر نظرات.. انتقادات .. پيشنهاداتتون ميمانم

    پاسخ

    سلام.بسيار زيبا بود.منتظر ادامه مطلب هستم.ممنونم.موفق باشي.