باز هنگام جدايي در رسيد سينه ها لرزان شد و دلها شکستخنده ها در لرزش لب ها گريختاشکها بر روي روياها نشستچشم جان من به ناکامي گريستبرق اشکي در نگاه او دويدنسترن ها سر به زير انداختندماه را ابري به کام خود کشيد
سلام دادش مهربونم..................نميدونم چي بگم که از ناراحتيت کم کنه........فقط بدون به اندازه ي خودت ما هم ناراحتيم...............تسليت ميگم.......................