عشق سرخ من
به مهمانی خدا برویم... چه جوری؟ چهارشنبه هفته گذشته مادرم 200 هزار تومن بهم داد و گفت: برو گوشت و مرغ بخر واسه ماه رمضون هیچی توی یخچال نداریم. راهی بازار شدم،اول رفتم قصابی و گوشت چرخ کرده و گوشت با استخون از هر کدوم دو کیلو خریدم.بعدش رفتم بازار مرغ فروشها، به در هر مغازه که می رسیدم، میدیدم که چهار قفل شده!!! نه از مرغ فروش خبری بود نه از مرغ ، حتی از بچه مرغ هم اثری نبود! خلاصه کلی گشتم و هیچ فایده ای نداشت، موقعی که سوال کردم چی شده؟ چرا اینجوریه؟ یکی بهم گفت:" داداش کجای کاری؟ چند هفته است که به خاطر نبودن مرغ مغازها پلمپ شده. نه شما بگید، الان نباید بگم: عجب مملکتی داریم ها... پس اون حرفها چی شد که سران محترم مملکتی میگفتن: بخاطر اینکه جلوی افزایش قیمت مرغ رو بگیریم اونقدر مرغ وارد بازار میکنیم که مردم احساس کمبود نکنن!!! یادش بخیر روزی روزگاری گوجه هم گرون و کمیاب شده بود، یه شب از تلویزیون ایران عمو محمود (اینو که همه میشناسید مگه نه؟بابا همون کاپشن قشنگه رو میگم.) گفت: بیایید از مغازه سر کوچه ما بخرید، ارزون میفروشه!!! قبلآ گفتم،باز هم میگم: وقتی که مملکت صاحب نداشته باشه اینجوری میشه که هر ننه قمری میاد و ادعا میکنه... . بسه،بسه،بسه!!! این همه دروغ نگید لطفآ. خدا آخر و عاقبت همه رو ختم بخیر کنه... ...حکایت همچنان باقیست.
قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت |