عشق سرخ من
مرور یه خاطره یادش بخیر... سال دوم راهنمایی بودم، یه سری مسابقات دانش آموزی برگزار شد. توی کتابخوانی و نهج البلاغه اول شدم توی داستان نویسی هم دوم. آخر سال تحصیلی بود که یه دعوت نامه بهمون دادن و گفتن که برای دو هفته میخوان ما رو به یه اردوی تفریحی ببرن.مقصد:تهران، ارودگاه شهید باهنر بود.یادش بخیر کلی تفریح کردیم و به همه بچه ها خوش گذشت.توی اون مدتی که اونجا بودیم هر روز به یکی از جاهای دیدنی میرفتیم،کاخ سعد آباد، کاخ گلستان،موزه حیات وحش و ...اما یه روز بیاد موندی برام رقم خورد که تا به امروز تکرار نشده!!! روز جمعه بود که گفتن میخوایم برای خوندن نماز بریم مصلای تهران. وضو گرفتیم و راهی شدیم. وقتی رسیدیم خطبه های پیش از نماز شروع شده بود، هنوز وارد مصلا نشده بودیم اما یه صدای خیلی _ آشنا رو میشد از بلندگوها شنید!!! آره صدا صدای رهبر مسلمین بود اون روز این افتخار نصیبمون شد که از نزدیک ایشون رو ببینیم و پشت سر آقا نماز بخونیم.اون روز رو هیچ وقت فراموش نمیکنم.
قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت |