عشق سرخ من
محرم تمام شد. " دکتر شریعتی " ز دو دیده خون فشانم، ز غمت شب جدایی چه کنم؟ که هست اینها گل باغ آشنایی همه شب نهادهام سر، چو سگان، بر آستانت که رقیب در نیاید به بهانه ی گدایی مژهها و چشم یارم به نظر چنان نماید که میان سنبلستان چرد آهوی ختایی در گلستان چشمم ز چه رو همیشه باز است؟ به امید آنکه شاید تو به چشم من درآیی سر برگ گل ندارم، به چه رو روم به گلشن؟ که شنیدهام ز گلها همه بوی بیوفایی به کدام مذهب است این ؟به کدام ملت است این؟ که کشند عاشقی را، که تو عاشقم چرایی؟ به طواف کعبه رفتم به حرم رهم ندادند که برون در چه کردی؟ که درون خانه آیی؟ به قمار خانه رفتم، همه پاکباز دیدم چو به صومعه رسیدم همه زاهد ریایی در دیر میزدم من، که یکی ز در در آمد که : درآ، درآ، عراقی، که تو هم از آن مایی. غزلی از : "فخر الدین عراقی" به نام خدا مادرم هنوز می تواند لبخند بزند. این یعنی همه چیز خوب است. تمام. ______________________ دنیا را می دهم برای لبخندت. هراسی نیست! شاد که باشی، "دنیا "دوباره_ از آن من است. پی نوشت: خدایا! از اینکه دوباره به مادرم سلامتی بخشیدی ازت ممنونم. همیشه روز را با اندیشه ای مثبت به پایان رسانید. مهم نیست _ که امروز چقدر سخت گذشت! فردا فرصتی تازه است، برای بهتر کردن آن... پرسپولیس ساکن دلهاست،خدا می داند! مهر روییدن گل هاست، خدا می داند. پرسپولیس تیم عجیبی است که با ده تن نیز، برتر از آبی دریاست، خدا می داند. ___________________________ نه شله زرد نه کیسه عشق ما پرسپولیسه ______________________________________ نوبهار است در آن کوش که خوشدل باشی. که بسی گل بدمد باز و تو در گل باشی. من نگویم که کنون با که نشین و چه بنوش! که تو خود دانی اگر زیرک و عاقل باشی. چنگ در پرده همین میدهدت پند ولی، وعظت آن گاه کند سود که قابل باشی. در چمن هر ورقی دفتر حالی دگر است! حیف باشد که ز کار همه غافل باشی. دلبرا ! در هوس دیدن رویت، دل من تاب ندارد. قلمم، گوشه دفتر، غزل ناب ندارد. همه گویند به انگشت اشاره، مگر، این عاشق دلسوخته ارباب ندارد؟ در گذرگاه زمان، خیمه شب بازی دهر، با همه تلخی و شیرنی خود می گذرد! عشق ها می میرند. رنگ ها، رنگ دگر می گیرند. و فقط خاطره هاست، که چه شیرین و چه تلخ، دست ناخورده به جا می مانند. "مهدی اخوان ثالث" پر از " مهربانی " بمان. حتی اگر هیچ کس، قدر مهربانیت را نداند. این "ذات و سرشت "توست، که مهربان باشی. تو "خدایی" داری، که به جای همه برایت جبران میکند! باز باران با ترانه... و این هم بدون شرح... همه چیز ساده است! زندگی،عشق... دوست داشتن،عادت کردن... رفتن، آمدن... اما چیزی که ساده نیست، باور این ساده بودن هاست!!!
به خانه هایتان بروید.
مهیا شوید برای همه انچه که بوده اید.
حسین را هم درون پستو هایتان پنهان کنید تا سال دیگر .
چون علم و کتل ونخل و زنجیرهایتان.
اکبر و اصغر و قاسم و عباس را هم!
عباس را نه!
به کارتان می اید .
برای قسم خوردنتان هنگام دروغ.
برای گاه خطر هایتان .
زمانی که می خواهید سر دیگری کلاه بگذارید وشاهدی می خواهید.
فردا صبح هم کرکره مغازه هایتان را بالا بدهید.
دربنگاهایتان را باز کنید و یک لایتان را چهار لا حساب کنید.
کلاه هایتان را آماده کنید برای اینکه دوباره تا خرخره سر مردم بگذارید.
آنچه را این روز ها خرج نذریهایتان کردید .
خرج شربت چای مرغ وبرنجتان
به یک باره جبران کنید .
بروید و حسین و دردهایش را به حال خود بگذارید.
قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت |