عشق سرخ من
قوانین وبلاگ،"عشق سرخ من" 1-درخواست دوستی یا تبادل لینک به معنی روابط دو جانبه خواهد بود. پس اگه سر میزنید که هیچ و گر نه لینکهای اضافی رو حذف میکنم. شما هم اگه لینکتون رو ندیدید،میتونید لینک وب من رو از وبلاگتون حذف کنید. 2-اتوبان های یک طرفه هم به کلی مسدود میشه!تعجب نداره؟ منظورم اینه که اگه به وبلاگ کسی اومدم یا کامنت گذاشتم ،انتظار متقابل دارم. گدای کامنت هم نیستم! من این رو فقط به عنوان اعلام حضور میدونم. 3-مطالب این وبلاگ سلیقه شخصی بنده است.با تشکراز سحر و نازنین خانم که با من همکاری میکنن، اگه از مطالب وبلاگ خوشتون نیومد خواهشآ به جای نوشتن بد و بیراه دور این وب رو خط بکشید! 4-پیام خصوصی گذاشتن موردی نداره ولی از گذاشتن شماره موبایل مخصوصآ ایرانسل و ... جدآ خوداری کنید. 5-رعایت ادب و احترام و حفظ حرمتها را هم بیاد داشته باشید،با هرگونه خلاف این موارد برخورد خواهد شد. 6-این وبلاگ حداقل هر هفته و یا حداکثر تا دو هفته بروز میشه. مگر در موارد خاص که ممکنه آپ کردن زودتر یا دیرتر از موعد انجام بشه. 7-با توجه به تشخیص خودم بعضی از کامنتهای مطالب رو عمومی یا خصوصی میکنم. آرشیو شده.توصیه میکنم مطالب آرشیو رو هم ببینید. 9-چنانچه سوال، انتقاد و یا پیشنهادی داشتید لطف کنید در جدیدترین پست وبلاگ کامنت بگذارید،تا سریع تر پاسخگوی شما باشم. 10-استفاده و کپی برداری از کلیه مطالب وبلاگ برای عموم آزاده. اما اگه بنده رو هم مطلع نمایید،سپاسگزار خواهم بود. بعد نوشت:چنانچه دوستانی بتونن در آپ کردن مطالب به بنده کمک کنن، صمیمانه از همکاری اونها استقبال خواهم کرد. با آب طلا نام حسین قاب کنید. با نام حسین یادی از آب کنید! خواهید مه سربلند و جاوید شوید؟ تا آخر عمر تکیه بر ارباب کنید. -------------------------------------- نازم آن آموزگاری که در یک نصف روز دانش آموزان عالم را همه دانا کند ابتدا قانون آزادی نویسد بر زمین بعد از آن با خون هفتاد و دو تن امضا کند. -------------------------------------- السلام علیک یا ابا عبدالله … نیمه شب همدم من ، دیده ی گریان من است. ناله ی مرغ شب از حال پریشان من است. در همه ی عمر دمی خاطر من شاد نبود! گریه انگیزتر از مهر من آبان من است. خنده ها بر لب من بود و کس آگاه نشد! زین همه درد خموشانه که بر جان من است. به بهارم نرسیدی ، به خزانم بنگر که به مویم اثر از برف زمستان من است غافل از حق شدم و قافله ی عمر گذشت ناله ام زمزمه ی روح پشیمان من است گر به سرچشمه ی توحید رسم جاویدم ور نه هر لحضه ی من نقطه ی پایان من است در بر عشق بسی دم زدم از رتبت عقل گفت:خاموش که او طفل دبستان من است. شعر از: مهدی سهیلی باز پاییـــــزی دیگر از راه رسید و نوشته ای دیگر از نوشتـــه های پاییـــــز دلم می خواست در پاییز چشمانم بتابد آفتاب گرم چشمانت و در جان غم انگیزم نسیم عطر تو ریزد و چشمان بهارینت بکارد در نگاه من هزاران زنبق وحشی ... دلم می خواست در پاییز چشمانم صدای پای بارانت بپیچد نرم و آهسته بشوید غصه هایم را و بنشاند ، گل لبخند را ، روی لب عشقم دلم می خواست در پاییز چشمانم تو باشی با قلم مویت که وقتی می گشایم پلک هایم را بهار و عطر و باران پر کند عمق نگاهم را نگاه آبی ات در زرد پاییزم بیامیزد و می دانم ، که خواهد کاشت سبزی را سبزی را ... پ.نوشت: شاعر این شعر رو نمیدونم کیه؟! روزهای رفته زندگی را ورق میزنم! "یادش بخیر میشود" تاب میخوری روی پاییز دوستت دارم هایم هولت میدهند کودکانه ذوق میکنی عاشقانه میخندی و می گویی محکم تر و من فریاد میزنم... دوستت دارم! و قلبها گرامی تر از آن هستند که بشکنند لبخند بزنید و زیبا زندگی کنید فردا طلوع خواهد کرد حتی اگر ما نباشیم.... محرم تمام شد. " دکتر شریعتی "
8- برای سریع تر لود شدن وبلاگ مطالب قدیمی بصورت دسته بندی
باز عالم و آدم و پوسیده گان خزان و زمستان خـــــندان و شتابان
به استقبال بهار میروند تا اندوه زمستان را به فراموشی سپارند
کابوس غم را در زیر خاک مدفون سازند و آنگه سر مست
با وجد و نشاط و با رقص و پایکوبی با ترنم این سرود طرب انگیز
نوروز و جشن شکوفهها را برگذار میکنند.
چه خاطراتی که زنده نمیشوند،
چه روزها که دلم میخواست تا ابد تمام نشود،
چه روزها که هر ثانیه اش یک سال گذشت!چه فکرها که ارامم کرد،
چه فکرها که روحم را ذره ذره فرسود،
چه لبخندهایی که بی اختیار برلبانم نقش بست،
چه اشکهایی که بی اراده از چشانم سرازیر شد،
چه آدمها که دلم را گرم کردند وچه آدمها که دلم را شکستند،
چه چیزها که فکرش را هم نمیکردم وشد،
چه آدمها که با گذر زمان شناختم،وسهم من از این همه...
کاش ارمغان روزهایی که گذشت
آرامشی باشد از جنس خدا
آرامشی که هیچگاه تمام نشود...
((حامد نیازی))
زندگی کوتاه تر از آن است که به خصومت بگذرد
به خانه هایتان بروید.
مهیا شوید برای همه انچه که بوده اید.
حسین را هم درون پستو هایتان پنهان کنید تا سال دیگر .
چون علم و کتل ونخل و زنجیرهایتان.
اکبر و اصغر و قاسم و عباس را هم!
عباس را نه!
به کارتان می اید .
برای قسم خوردنتان هنگام دروغ.
برای گاه خطر هایتان .
زمانی که می خواهید سر دیگری کلاه بگذارید وشاهدی می خواهید.
فردا صبح هم کرکره مغازه هایتان را بالا بدهید.
دربنگاهایتان را باز کنید و یک لایتان را چهار لا حساب کنید.
کلاه هایتان را آماده کنید برای اینکه دوباره تا خرخره سر مردم بگذارید.
آنچه را این روز ها خرج نذریهایتان کردید .
خرج شربت چای مرغ وبرنجتان
به یک باره جبران کنید .
بروید و حسین و دردهایش را به حال خود بگذارید.
قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت |